چون گل نو رسته بگریخت زلب خنده گریخت
عالمی در حیرت افتاد چو آن بنده گریخت
بر دماغ دل من هیچ سخن گُل نشو د
انجمن زان نبود شاد سر ا ینده گریخت
وای بحال باغبان تخمی زگُل کِشت خار شد
حال او درهم و برهم ، هم آینده گریخت
مشکل ما چقدر سخت و که لاینحل شد
شاهد و قاضی و انگار که پرونده گریخت
وه چه دوران سیاهیست که سنگ گِل میشود
شیر نر ماده صفت شد سر افگنده گریخت
آن یکی مست ِ خر ا بات مجلس آرای ما
از در میکده امشب سر میده گریخت
تو مپندار که فر شته یی خالی ز گنه
صدقدم عقل تو هم کاست فریبنده گریخت
به تماشا منشین تنویر درین صحنه ی تار
یا نبودی شاهدی آن که بیننده گریخت
-----------
اصغر تنویر
تاریخ : پنج شنبه 96/2/21 | 11:17 صبح | نویسنده : اصغر تنویر | نظرات ()